بعضی وقتهــآ...
از شدت دلتنگیــــ ،
گریهــ کهــــ هیچ...!!!
دلــ♥ــَت می خــوآهــَد ؛
هــآی هــــآی بمیــــری...!
انگار جمعـــــــه بدنیا آمده ام !
دل به هر چه میبندم تعطیــل ست . .تنهایی یعنی
هنوزم سعی میکنی از تو رفتارش و حرفهاش
یه نکته ای پیدا کنی که بخودت تلقین کنی
داره به تو فکر میکنه.....
معذرت خواهی همیشه به این معنا نیست
که تو اشتباه کـردی و حـق با یکـی دیگه است
گاهی یعنی اون رابطه بیشتر از غرورت برات ارزش داره...
دل اگر بســــــتی ،
محـــــــکم نبند!
مراقب باش گره کور نزنی...!
او میـــــــــــــــــــــــرود!آنوقت تو میمانی و یک گره کور...!!!نــذر ڪـرכه ام اگـر نیآیـے ،گاهی ارزش واقعی یک لحظه را ...
تا زمانی که به یک خاطره تبدیل نشود ...
نـــــمیفهمـــــــــــــــــــــــــــــــــیم (!)
پیـآכه از یآכت بــِروَمـ ...!
{ایـنایـے} کـﮧ تـو پـارکـ تـنـهـا یـﮧ گـوشـﮧ مـیـشـیـنـטּ و هـنــבزفـرے تـو گوشـشـونـﮧ
{ایـنایـے { کـﮧ تـو خـیابـوטּ هـمیـشـﮧ
سرشـونـوپـآیـیـن مـینــבازن و راه میرטּ
{ایـنایـے { کـﮧ تـو تـاکسے هـمیـشـﮧ
خوבشونـومـیچسبونـטּ بـﮧ בر، کـﮧ کـناریشوטּ مـعذب نباشـﮧ
{ایـنایـے} کـﮧ هـمیـشـﮧ سیگارو تا تـﮧ تـهش میکشنـو ازسوزش لبشوטּمیفهمـטּ کـﮧ سیـگار تمـومـ شــבه{ایـنایـے} کـﮧ בلشـون واسـﮧ
هیشکےتنگ نمیشـﮧ{ایـــنــــا ،}
ایـنـا رو خیــلے مـواظـبـشـوטּ بــآشـیـــטּ،
ایـنـا واسـﮧ از בستـ בاבטּ {هـیچے}
ندارטּ
{قبلاً یـﮧ نـفـر هر چـی בاشتــטּ رو ازشـون گرفـتـﮧ}
بعضے وَقتـهآ، اَز شـנت נلتَنـگے، گِریـہ ڪِـہ هیچ /... נلَـ♥ـم مےخوآهـَנ: هآے هـآے، بمیرم ...(!)
.../ گِریـہ ے آخِر شَبــ هآیَمـ اِنگـآر ڪآفـے نَبـوُנه
…\ ایـכּروُز هـآ /...اوّل صُـبـح هـآ هَـمـ گِـریـہ مـےڪُنـَمـ . . . (!)
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
˙·٠✿ اَوّلیـלּ بآر نیسٺ ْڪِـﮧ گِریـﮧ oـے ڪُنَمـ
اَoــّـآ اَوّلیـלּ بآر اَسٺ
ڪِـﮧ گـِـریـﮧ آرآoـَـمـ ْ نِمے ڪُـنَـב ✿٠·˙
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
وقتے مےخواهمت
و نیستےاتفاق ِ تازه اے نمےافتد؛
فقط من،
ذره ذره ایوب مے شوم!!
خرابم …
خراب …
به اندازه همان قاضی که متهم اعدامی اش رفیقش بود.
اگـــــــه …
” مردونــــ ــــه ” بـــــــه مـــــــن ,
قــــ ــــول بــــــدی …
مثـــــــه یــــــــه ” زن ”
عاشقــــ♥ــــت میمونـــــــم ….
برای دیدن بقیه متن به ادامه مطلب مراجعه کنید
باران گرفت
زنده شدی از میان هزار سال خاطره
خیس شدم از عطر بودنت
.
.
. برای دیدن بقیه ی متن ها به ادامه ی مطلب مراجعه کنید
.
.
تنها تواتاقم
بدیش اینه
عقربه پیش ساعت دلش گیره
یه نفر توتنهاییم داره میمیره
میمیره
میمیره
روبه راهم
روبه راهم
روبه راهی که تورفتی
رد پـــــــات
روی جــــــاده
میگه تـــــــو هنوزم هستی
هستی
بی چشم داشت،محبت میکند...
این روزها آدم ها به بودن خودشان هم بی اعتنا شدند
باشی یا نباشی این آدم ها میگذرانند لحظه های زندگی ات را
تکرار "دیدنت" تکراری میشود کنارشان
اینجا کافه چی هم به دیدن هرروز من
با سفارش کافه مخصوص عادت دارد..
پیرمرد های پارک روبرویی هم
میان بازی شطرنجشان
حظور یک دختر
که هرروز زیرکاج های مخوف پارک قدم میزند را
عادت کردند..
میدانی آدم ها عادت میکنند که بی اعتنا باشند..
صدای ما رو
از پشت شیشه ی مانیتور می شنوید...
مانیتوری که الان ، خیلیا پشتش بغض دارن
مانیتوری که الان ، خیلیا دستشون
زیر چونشونه
در ضمن ،
پشت همین مانیتور هم خیلیا دلشون گرفته.....
בُختــَرے ڪـہ براے בاشتــنــت ..
تمــامـــ شبـــ را بیـבار مـے ما نــב
و با تـ ـویــے ڪـہ نبـود ےحرف مے زב ..!
בختــرے ڪـہ ...
زانــو میــزב لبــہ تختــش و چشمــــانش را مــے بســــــــت
و تنــــهـا آرزویـــَش را براے
هـــزارُمیـــن بـــــار بـہ خـُـــבا یـــاב آور مـــیشـב !!
خـُــבا هم مثــل همیـــشهـ لبــــخنـב مے زב
از ایــטּ ڪـہ ×تـ ـــو × آرزوے همیشگے مـــטּ بوבے !!
و حــــــالا آرزوے همیشگے مـــטּ در کــــنار مـــטּ اســــــــت!!
سلام روزگار ...
چه میکنی با نامردی مردمان ...
من هم ...
اگر بگذارند ...
دارم خرده های دلم را ...
چسب میزنم ...
راستی این دل ...
دل می شود ؟
بی تو بودن را معنا می کنم با تنهایی و آسمان گرفته
آسمان پر باران چشم هایم
بی تو بودن را معنا می کنم با شمع , با سوزش ناگریز شمعی بی پروانه
بی تو بودن را چگونه میتوان تفسیر کرد
وقتی که بی تو بودن خیلی دشوار است ؟
امشب سکوت کوچه های تار دلم گریه میخواهد تمام بندبند استخانم گریه میخواهد ببار ابر باران زا میان شعر های من که بغض آشنای آسمانم گریه میخواهد
تاحالا شده عاشق کسی باشی و نتونی بهش بگی؟؟ تا حالا شده عاشق کسی باشی ولی مجبور باشی تظاهر کنی که ازش بدت میاد؟؟؟ تا حالا شده بین دو راهی شک و تردید گیر کنی؟؟ تا حالا شده تنهایی اینقدر بهت نزدیک باشه که ریشتو قطع کنه اونوقت بی اختیار جلوی مردم بزنی زیر گریه؟؟ تا حالا شده محو صورتش بشی و ب گذشته های تاریک و آینده های روشن فکر کنی؟ که حتی یه دوست نداشته باشی که راحت حرفتو بهش بگی بگی من دردم اینه به دادم برس ... تا حالا شده بشینی ب این فکر کنی که الان داره چیکار میکنه؟ ی بار یادت میافته ؟؟؟ با کیه؟؟؟ اصلا کسی رو داره؟؟؟ نداره؟؟؟ از عشق بویی برده یا نه؟؟؟ تا حالا شده از خدا بخوای عشقشو از دلت بندازه بیرون چون...میدونی هیچ وقت بهش نمیرسی؟؟؟ که همش خیال واهیه و تو باید تن ب این تقدیر شوم بدی؟؟؟؟ تا حالا شده به خودت الکی امید بدی؟؟؟ بگی شاید یه روزی عاشقم شد؟؟؟ شاید .... شاید ... شاید ... کاش یه روزی بیاد همه ی این شاید ها تبدیل به باید بشه؟؟؟؟ هه...بازم دارم به خودم امید میدم... داد میزنم .... آهای زلیخا ... چیکار کردی که خدا پا در میونی کرد؟؟؟؟ پا در میونیشو میخوام ...... اگه نشد بیاد منو با خودش ببره .... اون بالا ها..... آروم تو بغلش بخوابم....
کنار تو در باران قدم میزنم چتر برای چه؟ __________خیــــــــــــــــــال که خیس نمی شود ___________
غربت یعنی به دنبال کسی گشتن و همه را شبیه او دیدن همه را با او مقایسه کردن و به همه لبخند زدن و پیش همه بغض کردن و باز و همیشه به دنبال او گشتن